ماهانماهان، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

ني ني من

آقا ماهان به كاشان مي رود

هفته پيش سه نفري رفتيم كاشان دو شب اونجا بوديم واي كه چقدر خوش گذشت ، هوا خيلي گرم بود ولي ما خوشحال بوديم چون با پسرمون رفته بوديم مسافرتتتتتتتتتتتتت حمام فين رفتيم باغ فين ، قمصر و نياسر  اينجا هنوز توي جاده ايم هنوز به شهر نرسيديم خيلي گرسنه بوديم رفتيم نشستيم ولي بابايي خوشش نيومد ديگه اونجا ناهار نخورديم ساعت 2/30 رسيديم توي شهر كاشان تا ساعت 3/30 دنبال يه جاي خوب بوديم كه ناهار بخوريم كه اومديم اينجا بعد از 2 ساعت استراحت توي هتل ، اومديم باغ فين دوربينو مي خواي بگيري   ...
30 شهريور 1389

اسم پسر من چي مي شه ؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سلام عزيز مامان من فداي پسر فسقليم بشم . 30/10/88 سالگرد اردواج من با بابايي ،‌ برات شناسنامه گرفتيم . چند ماهي بود كه تو انتخاب اسم براي تو بوديم ، گزينه هامون هم (ماهان، مهديار، مهيار، مهان) حتما مي خواي بگي چرا اينا ،‌ آخه مي خوام اسم و فاميلت با هم جور در بياد عزيزم . ساعت 9 صبح بابا رفت كه برات شناسنامه بگيره . من به بابايي گفته بودم كه ماهان خيلي دوست دارم ، ساعت 13 بابايي اومد ديدم اسم نازتو گذاشته ماهان ،‌ ماهان مهدياني . خوشگل من ماهان من ناز من فداي اسمت بشم كه مثل خودت ماهه . فونت زيبا ساز   ...
7 بهمن 1388

قدم روي چشمام بزار

فداي قدمت 20 دي رفتيم خونه . تو با ما اومدي خونه جيگرم چه روز خوبي بود اونروز ، چه لحظه قشنگي بود ....... ديگه ما سه نفره شديم و خونه ما دو مرده من منتظر بابايي هستم كه بياد بالا ما رو ببره خونه جيجر مامان منتظر باباييش اينم خونه . خوشگل ماماني خوش اومدي ...
5 بهمن 1388

بالاخره ني ني من در 20 دي 88 اومد

بهترین آهنگ زندگی من تپش قلب توست و قشنگ ترین روزم روز شکفتنت. تولدت مبارک 88/10/20 بالاخره رسيد . صبح ساعت 6:30 من و بابا و خاله جون رفتيم بيمارستان چقدر هم هوا سرد بود ، تا ساعت 8:30 كاراي بستري انجام شد ساعت 9 منو بردن اتاق عمل ،‌ خاله جون مي گه ساعت 9:20 تو رو برده بودن بشورنت كه خاله تو رو ديده بود ، يه ني ني 3 كيلويي با 51 سانت قد حسابشو بكن چقدر چوچولو . ساعت 10 بود كه كم كم به هوش اومدم خيلي درد داشتم . منو بردن توي اتاقم ديدم يه تخت فسقلي كنار تخت منه بابايي هم اونجا ايستاده بود لبخند به لباش بود . يه كم كه گذشت و من جابجا شدم بابايي گفت :‌ ديديش گفتم :‌نه ،‌ تخ...
5 بهمن 1388

این هم سری دوم سیسمونی که خیلی اذیتم کرد

اين كمد لباساته ناناز من طرح زي زي گولو اينم اولين كادويي كه دو سال پيش بابايي  برات خريد اينم لباساته بخورم اون لباسارو سرهمي سايز 0 سرهمي سايز 1 لباس زمستوني با اينا مي خوام ببرمت مهموني (ذوق) لباس پاييزه اينو از همشون بيشتر دوست دارم بافت پاييزه اينم دوست دارم لباساي توي خونه مهموني اينا يك كم برات بزرگه براي 1/5-2 س...
10 آذر 1388

اولين عكساي ني ني من

سلام پسر شیطونم . دیگه خیلی داری شیطونی می کنی شبا تا صبح لگد بارونم می کنی دیشب با بابایی رفتیم برات کالسکه و کریر و رورک دیدیم ولی هنوز نخریدیم . پسر گلم هفته پیش رفتم سونوگرافی که صورت قشنگت رو ببینم . همیشه فکر می کردم شبیه بابا بشی ولی کپ خودمی توپولی توپولی . اولین باری که دیدمت کلی ذوق کردم به دوربین نگاه می کردی وقتی خانم دکتر می خواست ازت عکس بندازه صورتت رو برمی گردوندی. الهی که قربونت بشم چقدر تو معصومی ولی پدر منو دراوردی این مشت و لگدات منو کشته جیگرم . حالا عزیزم بیا عکسای قشنگتو ببین . ببین چقدر شبیه مامانی مخصوصا مماقت البته الان دست خوشگلت روی مماقته حالا ای...
8 آذر 1388

سيسموني ني ني من

سلام نی نی ناز و وروجک من . چند وقته مامان حالش خوب نبود سرما خورده بود . عزیزم برات خرید کردم با هزار ذوق و شوق ایشالا که به سلامتی تنت کنی تازه برات هم عکس انداختم که یادگاری بمونه بزرگتر که شدی بهت نشون بدم و کلی حال کنی . این خریدای اولیه ات هست اینا لباساتن البته لباسای توی خونه بازم می خوام برات لباس بگیرم اینا خیلی کمه برای نی نی گلم     این قنداقته ، الهی ، من می خوام تو رو توی این قنداق بپیچم و بچسبونم بغلم     این سرهمیه از همشون بیشتر به دلم چسبید خیلی دوسش دارم الهی با خوشحالی بپوشونم برات ...
11 آبان 1388

هفته 26 ني ني من

نی نی من جیگر من ناز من امروز 26 هفته شدی . برای اومدنت لحظه شماری می کنم . دوست دارم روی ماهت رو ببینم . خاله ندا دیشب خواب دیده بود که به دنیا اومدی رنگ پوستت به من رفته ولی شکل بابایی موهاتم به دایی مهدی رفته . وای چه ترکیبی چقدر ناز . یه چیزی هم بهت بگما این روزا خیلی داری تکون می خوری با هر بار تکون خوردن تو می میرم و زنده می شم کلی ذوق می کنم . این شبا دیگه نمی زاری بخوابم انگار می خوای زودتر بیای بیرون مثل مامانت عجولی .  فکر نمی کردم یه روز یه همچی احساسی نسبت به بچه داشته باشم آخه من زیاد بچه دوست نیستم ولی الان برای دیدنت لحظه شماری می کنم عزیزم  می خوام بیای و ب...
14 مهر 1388

مهموني با ني ني

سلام سلام من پنجشنبه سفره دعوت بودم خونه عمه ولی چون بابا نبود زیاد مزه نداد ، تو هم انقدر تکون می خوردي که یک کم ترسیده بودم . دیشب هم تا صبح تکون می خوردي . تو هم مثل بابا برعکسي روزا خواب و شبا بیداري . دیروز هرچی آهنگای شاد می ذاشتم تکون نمی خوردي خواب خواب بودي ولی دیشب تا صبح نذاشتي من بخوابم از اینور می رفتي اونور و از انور به اینور . كلا خيلي تكون مي خوري لگد مي زني ، خوشگل من ...
11 مهر 1388

انتخاب اسم براي ني ني

  تازگيها به اسم ني ني دارم فكر مي كنم دنبال يه اسم تك و شيك مي گردم كه با حرف ميم شروع شده باشه . فعلا كانديداهاي اسم ماهان و مهيارن ، مي خوام اسمها بيشتر بشه كه قرعه كشي كنيم . مهيار بيشتر به فاميليش مي ياد ولي ماهان قشنگ تره دوست دارم یه اسمی برات انتخاب کنم که خودت هم دوست داشته باشي   ...
1 مهر 1388
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ني ني من می باشد